خصوصیات آقاپسرها از 14سالگی تا 28 سالگی
سن ۱۴ سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر تشخیص میدن! (اول بدبختی!)
سن ۱۵ سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن! ... از قیافه ء خودشون بدشون میاد!
سن ۱۶ سالگی: توی این سن اصولا" راه نمیرن ، تکنو می زنن! ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن!
سن ۱۷ سالگی: یه کمی مثلا آدم می شن! ... فقط شعرهاشون رو بلند بلند می خونن! (یادش به خیر ، اون روزا که تکنو نبود ، راک ن رول می خوندن!)
سن ۱۸ سالگی: هر کی رو می بینن ، تا پس فردا عاشقش می شن! ... آخ آخ!
سن ۱۹ سالگی: دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن! ... تیز میشن!
سن ۲۰ سالگی: از همه شون رو دست می خورن! ...
سن ۲۱ سالگی: زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن! (مثلا عاقل میشن!)
سن ۲۲ سالگی: نه! می فهمن که زندگی همش عشــــقه! ... دنبال یه آدم حسابی می گردن!
سن ۲۳ سالگی: یکی رو پیدا می کنن! اما مرموز می شن! (دیدشون عوض میشه!)
سن ۲۴ سالگی: نه! اون با یه نفر دیگه هم دوسته! اصلا" لیاقت عشق منو نداشت!
سن ۲۵ سالگی: عشق سیخی چند؟!! ... طرف باید باباش پولدار باشه! حالا خوشگل هم باشه بد نیست!
سن ۲۶ سالگی: این یکی دیگه همونیه که همه ء عمر می خواستم! ... افتخار میدین غلامتون بشم؟!
سن ۲۷ سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم
خصوصیات دختر خانمها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی ...
***********************************************
سن ۱۴ سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا میگن: مرسی خوبم!
سن ۱۵ سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک سلام! ... نقاشیشون بهتر میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی و ...!)
سن ۱۶ سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم ندارن!
سن ۱۷ سالگی: نشستن و اشک می ریزن! ... بهشون بی وفایی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ۱۸ سالگی: دیگه اصلا عشق بی عشق! ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن!
سن ۱۹ سالگی: از بی توجهی یه نفر رنج می برن! ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست!
سن ۲۰ سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ... آخرش منو یه کور و کچلی می گیره! می دونم!
سن ۲۱ سالگی: فقط ۲۷-۲۸ سالگی قصد ازدواج دارن! فقط!
سن ۲۲ سالگی: خوش تیپ باشه! پولدار باشه! تحصیلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!
سن ۲۳ سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ۲۴ سالگی: زیاد مهم نیست که چه ریختیه یا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چیزایی که نرسیدیم برسونه!
سن ۲۵ سالگی: اااااااه! پس چرا دیگه هیچکی نمیاد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ۲۶ سالگی: یه نفر میاد! ... همین خوبه! ... بــــــــــله!
سن ۲۷ سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی!!!
نظـــــــر یـــادتـــــون نــــــره
فانتزی های جدید
یکی از فانتزیام اینه : توی بیمارستان،یه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب از اتاق عمل سریع میاد بیرون و داد میزنه:آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره من درحالی که لبخندی پرمعنا بر لب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم ... پرستار بلندتر و با التماس میگه:آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
.
.
.
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار دور میشم …....!!!!!!
=========================
یکی از فانتزی هام این بود تو دانشگاه رشته کشاورزی بخونم.... بعدش گوجه فرنگی و خیار و کلم و کاهو و.... به هم پیوند بزنم درخت سالاد پرورش بدم. ^_^
=========================
فانتزی من اینه که یه فرش پونصد شونه بگیرم،هر شب سرمو رو یه شونه ش بذارم و بخوابم!!!
==========================
یکی از فانتزیام اینه که با ساپورت این دخترا که تو روزای یرفی هم ساپورت می پوشن رو دار بزنم.لا مصبا من دوتا شلوار میچوشم میام بیرون اون وقت شما با ساپورت میاین بیرون؟
=========================
فانتزی من اینه پسرایی ک غیرت ندارن و نابود کنم . . . دوتا پسری ک داشتن تو خیابون رامیرفتن و بهم فوش ناموسی میدادن و باکلی خنده میزدن روشونه هم و احساس صمیمیت میکردن..هعــــی
==========================
......دوستان نظر فراموش نشه........
نظـــــــر یـــادتـــــون نــــــره
مرد : عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!
زن : از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!
مرد : اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بوده… اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد…!
زن : یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟ خیلی هیــــــــــــزی!
مرد : نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم… هیکلت واسم مهم نبود!
زن : یعنی چی؟! پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟! هیکلم برات مهم نیست؟!!
مرد : عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست…!
زن : یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!!
مرد : فدات بشم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!
زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟ خیلی نامردی… چیه پای کسی درمیونه؟؟!!
مرد : بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریفتو کردیماااا؟؟!!
زن : دیدی… دیدی… پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟! برو از جلو چشام دور شو… یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم…
نظـــــــر یـــادتـــــون نــــــره